سال 1313 از دبیرستان آزرم دیپلم گرفت و مدتی در بانک ملی و بعد در کتابخانه دانشکده پزشکی به عنوان مترجم زبان فرانسه مشغول کار شد، اما از همان کودکی شوق پرواز آرام و قرارش را گرفته بود و بزرگ ترین آرزویی که در دل داشت این بود که روزی خلبان شود زمانی که محصل دبستان بود روزی برای تماشای فیلم به یکی از سینماهای تهران رفت. در این فیلم خلبان هواپیما هنگام پرواز در دریا سقوط کرد سپس عده ای به کمکش شتافتند و با زحمت بسیار او را از درون کابین هواپیما و آب بیرون کشیدند...
1313 دبیرستان آزرم کتابخانه دانشکده پزشک عفت تجارتچی
سال 1313 از دبیرستان آزرم دیپلم گرفت و مدتی در بانک ملی و بعد در کتابخانه دانشکده پزشکی به عنوان مترجم زبان فرانسه مشغول کار شد، اما از همان کودکی شوق پرواز آرام و قرارش را گرفته بود و بزرگ ترین آرزویی که در دل داشت این بود که روزی خلبان شود زمانی که محصل دبستان بود روزی برای تماشای فیلم به یکی از سینماهای تهران رفت. در این فیلم خلبان هواپیما هنگام پرواز در دریا سقوط کرد سپس عده ای به کمکش شتافتند و با زحمت بسیار او را از درون کابین هواپیما و آب بیرون کشیدند اما وقتی خلبان کلاه مخصوص خود را از سر برداشت متوجه شدند که او یک زن است. یک زن خلبان! مشاهده این فیلم روزنه های امید را در دلش روشن کرد و باورکرد او هم می تواند روزی خلبان شود. در سال 1318 باشگاه خلبانی تاسیس شد و روزنامه ها اعلام کردند جوانان علاقه مند می توانند فنون خلبانی را در این باشگاه آموزش ببینند.طبق خاطرات ایشان " به ساختمان باشگاه در خیابان سعدی رفتم اما عضو آن نشدم. وقتی به خانه آمدم و جریان را به پدرم گفتم او با حیرت گفت چرا برای خلبانی نام نویسی نکردی؟ در جواب گفتم چون هنوز هیچ زنی داوطلب این کار نشده است. پدرم در پاسخ گفت: چه اشکالی دارد که تو اولین زن خلبان ایرانی باشی! برو هرچه زودتر در باشگاه خلبانی ثبت نام کن و من هم پذیرفتم. فردای همان روز به باشگاه خلبانی رفتم و به عنوان اولین زن داوطلب نام نویسی کردم. در آن زمان 22 یا 23 سال بیشتر نداشتم. وقتی مسؤولان باشگاه مرا داوطلب خلبانی دیدند سخت متعجب شدند و تحسینم کردند. جراید وقت هم عمل مرا ستودند و خبر آن را با لحنی غرورآمیز درج کردند. همین موضوع باعث شد خانم ها اینا اوشید، قدسی، فرخزاد، فخرالتاج منفردی، عذرا رحیمی، درخشنده ملکوتی، و صفیه پرتوی نیز در باشگاه خلبانی نام نویسی کردند. ( کتاب «از مونگلفیه تا شاه، تعداد این خانم ها را 22 و منبعی دیگر 9 تن نوشته است. ) این ماجرا بیشتر در روزنامه های وقت سروصدا به پا کرد و روزنامه نگاران مرا مدیون خود کردند. وقتی به شمار داوطلبان این فن افزوده شد مسئولان باشگاه ما را به فرودگاه «دوشان تپه» دعوت کردند. در آنجا پس از مراسم پذیرایی به هریک از ما لباسی دادند که شامل یک کلاه مخصوص، روپوش خلبانی، گوشی تماس با مربی، کمربند پرواز و چتر نجات بود. در ابتدای کار مربی طرز استفاده از این وسایل را به ما آموخت، ناگفته نماند چون این لباس تا آن زمان فقط برای آقایان تهیه می شد و به تن خانم ها بسیار گشاد و بدقواره بود به هرحال بعد از دو سه جلسه، لباس هایی به اندازه خود دوختیم و پوشیدیم. در این روز هریک از ما با معلم خود سوار هواپیمایی ساده شدیم و پرواز تفریحی کوتاهی انجام دادیم. هواپیماهای تمرینی آن زمان تایگرموس نامیده می شدند و روباز بودند. به طوری که نیمی از بدن سرنشینان از کابین بیرون بود و مربی به همراه سرنشین یا تعلیم گیرنده با دو کمربند که از روی شانه ها عبور می کرد به صندلی خود بسته می شدند تا هنگام پرواز و عملیات آکروباتی به بیرون پرت نشوند.
یک هفته بعد از نخستین پرواز تفریحی ما برنامه آموزشی به طور جدی دنبال شد. هفته ای دو روز راهی دوشان تپه می شدیم. مربی در قسمت جلوی هواپیما می نشست و تعلیم گیرنده پشت سرش قرار می گرفت. چندی بعد گروهی افسر و درجه دار نیروی هوایی به مربیان اضافه شدند. در مدت کوتاهی که پرواز تفریحی انجام می شد سراپا شور و شوق در من بود و احساس غرور می کردم. هرگز آن لحظات را فراموش نمی کنم. پس از سه یا چهار هفته پرواز تمرینی که انجام دادیم به من اجازه پرواز مستقل دادند. در پرواز مستقل تعلیم گیرنده در همان جای سابق خود یعنی پشت خلبان می نشست چون تمام دستگاه ها و فرمان هواپیما که مقابل خلبان قرار داشت، جلوی شاگرد هم بود و او می توانست از آن ها به طور یکسان استفاده کند. با این حال به خاطر اینکه خلبان در کابین نبود و تعادل هواپیما به هم می خورد یک کیسه شن و ماسه هم وزن خلبان به جای او گذاشته می شد.
تاریخ شروع کار من پنج مهر 1318 بود و نخستین پرواز مستقیم 27 آبان 1319 انجام شد. در این فاصله هفته ای دو بار تمرین کوتاه مدت داشتم. علت اینکه تاریخ نخستین پرواز مستقل خود را به یاد دارم این است که همان روز من بهترین لحظه های زندگی ام را سپری می کردم و پشت دیوان حافظ خود به یادگار نوشتم "پرشکوه ترین روز برای یک خلبان، روزی است که اولین پرواز آزادش را انجام دهد،" پدرم مردی روشنفکر بود و در مورد پیشرفت های زندگی من نه تنها کارشکنی و بهانه جویی نمی کرد بلکه راهنمای مورد اعتمادم بود. در عوض مادرم از اینکه به فراگیری فن خلبانی پرداخته بودم سخت در وحشت بود. حتی پدرم به من گوشزد کرده بود دربارهینخستین روزی که پرواز مستقل دارم چیزی به او نگویم. راستش خود من نیز اطلاعی از تاریخ اولین روز پروازم نداشتم و ضمن تمرینات متوجه شدم برای این کار آماده شده ام و قرار است به طور مستقل پرواز کنم.
در پرواز مستقل یک ربع روی آسمان بودم. اطراف فرودگاه را دور زدم و دوباره به محل سابق فرود آمدم. همه حاضران متوجه من بودند که چگونه برمی خیزم و چطور هواپیما را کنترل می کنم. به خصوص معلمانم با دقت و وسواس خاص تمام حرکاتم را زیرنظر داشتند تا از درصد نتایج تعلیمات آگاه شوند. خوشبختانه من زحمت های آنان را بی ثمر نگذاشتم و از آزمایش سربلند بیرون آمدم. در مرحله پرواز آکروباتی هنوز گرم تمرین عملیات مختلف، مثل غلت زدن و معلق زدن بودم که وقایع 20 شهریور (نیرو های متفقین در جنگ دوم جهانی، ایران را اشغال کردند) اتفاق افتاد و باشگاه خلبانی برای مدتی از فعالیت بازماند. "
ایشان با دکتر مهدی فیاض منش ازدواج کردنند و به کرمانشاه و همدان در حال رفت و آمد بودند . که حاصل این ازدواج سه فرزند به نام های سینا _ سامان _ ناهید، بود . او در سال های میانی عمر به ادبیات و شعرسرایی روی آورد و در سال 1337 دیوان برگ های پراکنده را به چاپ رساند.
ایشان پسرش سینا فیاض منش را هم تشویق کرد در رشته مهندسی هواپیما تحصیل کند و پسر او مهندس صنعت هواپیماسازی و دانش آموخته یکی از دانشگاه های معتبر آمریکا شد.
عفت تجارت چی در 82 سالگی به فاصله یک روز پس از مرگ همسرش درگذشت و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد .
منبع : برگرفته شده از خاطرات ایشان با اندکی تخلص _ مجله اطلاعات بانوان در اردیبهشت 1352 _ تاریخچه ی هواپیمایی بازرگانی در ایران، تهران: روشنگران و مطالعات زنان _سایت خبرگزاری فرارو
با عضویت در خبرنامه پیـام امیـد از طریق ایمیل یا موبایل می توانید از برگزاری کمپین های کمک رسانی و رویدادها ما با خبر شوید
وب سایت پیام امید چارچوبی را برای جمع آوری کمک های مردمی و اعطای آن به نیازمندان فراهم می آورد. با پیام امید خیرین کمک های خود را به دست نیازمندان واقعی می رسانند. کمک های کوچک شما در کنار پیام امید نیازهای بزرگی را برآورده می کند