گلی ترقی، نویسنده و روایتگر داستان های فارسی در 17 مهر 1318 در تهران در محله ی شمیران به دنیا آمد و کودکی اش را در فضای آشنا به مطبوعات گذراند. پدرش سرپرست نشریه ی ترقی بود . وی درباره کودکی خود چنین می گوید " بخشی از هنر در خانواده ها ارثی است. خانوادههایی داریم مثل خانواده باخ، که همگی موسیقی داناند و همیشه هم سر و کار من با مجله و کتاب بود، پدرم هم که خودش قصه هایی مینوشت، قصه هایی مخصوص خودش و گاهی مادرم عصبانی می شد و به من می گفت که حق نداری این قصه ها را بخوانی...
گلی ترقی محله ی شمیران نشریه ی ترقی خانواده باخ
گلی ترقی ، نویسنده و روایتگر داستان های فارسی در 17 مهر 1318 در تهران در محله ی شمیران به دنیا آمد و کودکی اش را در فضای آشنا به مطبوعات گذراند. پدرش سرپرست نشریه ی ترقی بود . وی درباره کودکی خود چنین می گوید " بخشی از هنر در خانواده ها ارثی است. خانوادههایی داریم مثل خانواده باخ، که همگی موسیقیداناند. پدر من مجله (ترقی)را داشت و همیشه هم سر و کار من با مجله و کتاب بود، پدرم هم که خودش قصه هایی مینوشت، قصه هایی مخصوص خودش و گاهی مادرم عصبانی می شد و به من می گفت که حق نداری این قصه ها را بخوانی. من هم که میخواندم. آن موقع روزنامه بود، مثلاً تهران مصور، بنابراین من مدام در روزنامه و مجله بودم و پدرم را میدیدم که نشسته است و مینویسد.
مادرم خیلی اهل ادبیات بود، همیشه چیزهایی خیلی رومانتیک مینوشت. شاعر بود، ولی این نوشتهها را جایی قایم می کرد. میگذاشت در کشوی قاشق چنگال ها و من میدانستم کجاست. میرفتم، برمیداشتم و میخواندم. خیلی هم متأثر میشدم چون خیلی رومانتیک بود. من خودم هم خیلی به ادبیات علاقه داشتم و پدر و مادرم را که میدیدم، دلم میخواست قصه بنویسم و غیر از قصه نویسی، من اصلاً خیل پرحرف بودم. حرف به معنی قصهگو. همیشه دیر میرسیدم سر صبحانه، همیشه جا میماندم برای اینکه مثلاً می خواستم خوابی را که دیده بودم تعریف کنم.
پدرم هم مردی بود اهل دیسیپلین عجیب و غریب. اگر ساعت هفت سر صبحانه نبودیم، اگر ساعت هفت و نیم توی ماشین جلوی در خانه نبودیم جا میماندیم، خداحافظ. گریه و زاری فایده نداشت. خانه ما هم شمیران بود ـ محمودیه ـ مدرسهام دبستان فیروزکوهی بود در چهار راه شیخ هادی. یک اتوبوس هم بیشتر نبود. اتوبوس شمیران که اگر من نمیتوانستم با پدرم بروم، باید صبر میکردم تا این اتوبوس بیاید و خلاصه من دیر میرسیدم. بدبختی بود. سرصبحانه مادرم مدام میگفت بخور و حرف نزن. الان جا میمانی. از یک طرف سرم را شانه میکرد و من فقط در فکر تعریف کردن خوابم بودم. پدرم هم هیچی نمیگفت، گوش میداد و بعد یک دفعه بلند میشد و من که میدیدم جا میمانم، گریه و زاری راه میانداختم. و بالاخره هم پدرم میرفت و من گریه کنان دنبالش میرفتم و به او نمیرسیدم."
او برای ادامه ی تحصیلات پس از پایان دبیرستان به آمریکا مهاجرت کرد. ترقی، رشته ی فلسفه را دنبال کرد و در دهه ی چهل به ایران بازگشت. او در ایران ، به مدت 6 سال در دانشکده هنرهاى زیباى دانشگاه تهران ، به تدریس رشته های شناخت اساطیر و نمادهای آغازین مشغول شد . نوشتن داستان را به طورجدی آغاز کرد. او زندگی اش را وقف خواندن و نوشتن کرده است و نویسنده ی محبوبش ازنظر زبانی (ولادیمیر نابوکوف)، نویسنده ی روسی آمریکایی است.
گلی ترقی، در جوانی با هژیر داریوش سینماگر و منتقد معروف آن زمان- ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد ، اما پس از مدتى از او جدا شد. از طریق حرفه ی همسرش با ابراهیم گلستان آشنا شد. او در این زمان با ادیبان بزرگی همچون فروغ فرخزاد، سهراب سپهری و صادق چوبک، دیدار کرد و به تأثیر از حمایت های فروغ فرخزاد داستان ( میعاد) را منتشر کرد. او این داستان را به تأثیر از فضای خانه ی مادربزرگش نوشته بود. . اولین قصه اش(میعاد) در مجله ادبی دانشگاهی منتشر شد که او در آن تحصیل می کرد. همین قصه در سال 1344 در مجله اندیشه و هنر، در تهران چاپ شد. اولین مجموعه داستان های او، من هم چه گوارا هستم در سال 1348 انتشار یافت0
گلی ترقی، در دهه ی پنجاه با آغاز جنگ عراق و ایران همراه با فرزندانش در فرانسه مقیم شد و از آن زمان تاکنون در کشور فرانسه سکونت دارد.
گلی ترقی می گوید " همه چیز برای من قصه است، هر چیزی که نگاه میکنم یک قصه است. دنیا، آدم ها، همه شخصیتهای یک رماناند. هر جا که راه میروم، خیابان که میروم ، همه جایی در ذهنم ضبط میشود. و برای همین است که میگویم من به ایران نیاز دارم به تهران، برای نوشتن. برای اینکه پاریس که هستم یک فاصلهای هست، اگر چیزی را هم نگاه میکنم یک عکس تار میشود. درونم منعکس نمیشود. فاصله دارم. سی و چهار سال است که من پاریس زندگی میکنم، با پاریس و زندگی پاریس و هر چیزی که آنجا هست، فاصله دارم. من در پاریس زندگی میکنم و چیزها را انتخاب میکنم، اما چیزها در درون من نیستند. مثل زبان فرانسه، زبان فرانسه در دل و شکمم نیست، هر چند خوب حرف میزنم. بعد از سی سال یاد گرفتهام. ولی وقتی میخواهم حرف بزنم آدمها با من فاصله دارند. من خارج از زبان فرانسه هستم. نگاه میکنم و انتخاب میکنم درست مثل اینکه در یک سوپر مارکتم ، بهترین اشیاء، بهترین مواد و بهترین چیزها را برمیدارم و میگذارم کنار هم، آن جاهایی را هم که مثلاً برایم خیلی است، برنمیدارم. ولی زبان فارسی یک چیز دیگر است برای من."
گلی ترقی، بیش از آن که به عنوان داستان نویس مشهور باشد به عنوان خاطره نویس شناخته شده است. او خاطرات شیرین گذشته اش را به گونه ای بیان می کند که خواننده با آن ها ارتباط برقرار کند. او زندگی را مانند یک داستان می بیند و در هر روایتش دنیا و آدم ها را همان طور که دیده می شوند به تصویر می کشد. او از خیابان ها، روزمرگی ها و اتفاق هایی که در کوچه و خیابان های تهران می افتد می نویسد و شهر و اتفاق هایش را با نگاهی متفاوت ترسیم می کند. ترقی، با نوشتن این سبک داستان ها به زبان فارسی، علاقه اش به این زبان را مطرح می کند، او که سالیان درازی را در کشورهای دیگر زندگی کرده است همچنان پایبند هویت و اصالتش است. او هر از چند گاهی به تهران می آید .
گلی ترقی، نویسنده ی موفق ادبیات معاصر ایران است که داستان هایش را با زبانی دل نشین روایت می کند. او از زمان جوانی نوشتن را آغاز کرد و در سال 1345 اولین داستانش را در نشریه ی (اندیشه و هنر) منتشر کرد. او اولین کتابش بانام (من هم چه گوارا هستم) را در سال 1348 منتشر کرد که درباره ی زندگی شخصی به نام (آقای حیدری) است. او در این داستان زندگی خسته کننده و متزلزل شخصی را که در چرخه ی روزمرگی های زندگی غرق شده را به تصویر می کشد. این نویسنده پس از این داستان، نوشتن مجموعه داستان را ادامه داد و به فاصله ی ده سال دو کتاب (خاطره های پراکنده) 1371 و (دو دنیا) 1381 را که دنباله ی هم هستند را منتشر کرد.
«گلی ترقی» استاد خاطره نویسی است و در تمام داستان هایش این موضوع به وضوح دیده می شود، اما او فراتر از بیان خاطره قدم گذاشته است. او تا امروز سه رمان (خواب زمستانی)، (اتفاق) و (بازگشت)را منتشر کرده است که توجه علاقه مندان به داستان های فارسی را به خود جلب کرده اند.
ترقی، رمان کوتاه (خواب زمستانی) را سال 1351 نوشت که اتفاقات اوایل قرن چهارده را پوشش می دهد. این کتاب را (دُرتا سوآپا)، نویسنده، مترجم و منتقد لهستانی که فارغ التحصیل رشته ی ایران شناسی است، به زبان لهستانی ترجمه کرده است.
گلی ترقی، رمان (اتفاق) را سال 1389 منتشر کرد که روایت زندگی شادی و نادر است. این داستان روایت اتفاق های ناگهانی و از پیش تعیین شده ای است که انسان را به چالش می کشد. او در این داستان شخصیت های کتابش را در مواجهه با مهاجرت قرار می دهد و تأثیرش بر زندگی مردم را نشان می دهد.(بازگشت)رمان دیگر این نویسنده است که داستان زنی به نام (ماه سیما) است. جایی دیگر، فرصت دوباره، دریا پری، کاکل زری از دیگر آثار (گلی ترقی) هستند.
(دریا پری، کاکل زری) مجموعه شعر سروده شده ی این نویسنده است.
تک داستان ( بزرگ بانوی روح من) از این نویسنده به زبان فرانسوی ترجمه شده است و به عنوان بهترین داستان سال این کشور انتخاب شد. سه داستان از کتاب (جایی دیگر) سال 1380 از سوی داوران (جایزه ادبی هوشنگ گلشیری) به عنوان داستان های برجسته انتخاب شدند. داوران این جشنواره سال 1382 هم دو داستان از کتاب (دو دنیا) را به عنوان داستان های منتخب برگزیدند.
وی در داستان دو دنیا می گوید "کوچک هستم و به اتاق پدرم میروم و میبینم که پدرم نشسته و مینویسد، سرمقاله های (ترقی) را که معروف بود همیشه خودش مینوشت. من هم نگاه میکردم و حروفی را میدیدم مثل مورچه. من را مینشاند کنار خودش و قلم را در جوهر فرو می برد و شکل کلمات را به من نشان میداد. من میدیدم هر چی که هست در آن دوات جادویی است. و آن دوات برای من شده یک دنیا و به خودم میگفتم هر چی که من بخواهم آنجاست. پدرم که رفت بیرون، من نشستم و انگشتم را کردم در دوات و میزدم روی کاغذ، روی پیراهنم و میخواستم قصه بنویسم. با انگشتم آنچه را در مغزم بود به عنوان قصه مینوشتم یک دفعه صدایی را شنیدم و مادرم به من نهیب میزد که ببین دختر کثیف با خودت چی کار کردی؟ و مادرم یقه مرا از پشت گرفت و مرا برد حمام و پیراهنم را درآورد و این دوش را که باز کرد، من دیدم ای وای این قصهای را که من نوشته بودم آب برد. و برای من این اولین تجربه سانسور بود. و هنوز هم فکرم به دنبال آن اولین و احتمالاً بهترین قصهای است که نوشتم. و فکر میکنم هر چی مینویسم برای پیدا کردن آن اولین و بهترین و کاملترین قصه است.
گلی ترقی، علاوه بر نوشتن داستان، نوشتن فیلم نامه هم در کارنامه ی ادبی اش دارد. فیلم نامه ی فیلم (بیتا) به کارگردانی هژیر داریوش ازجمله اولین فعالیت های او در این زمینه است. داریوش مهرجویی، فیلم ساز برجسته ی ایرانی بر اساس داستان (جایی دیگر) فیلم سینمایی ماندگار (درخت گلابی)را در سال 1376 ساخت.
منبع سایت فیدیبو ، خبر گزاری مهر
با عضویت در خبرنامه پیـام امیـد از طریق ایمیل یا موبایل می توانید از برگزاری کمپین های کمک رسانی و رویدادها ما با خبر شوید
وب سایت پیام امید چارچوبی را برای جمع آوری کمک های مردمی و اعطای آن به نیازمندان فراهم می آورد. با پیام امید خیرین کمک های خود را به دست نیازمندان واقعی می رسانند. کمک های کوچک شما در کنار پیام امید نیازهای بزرگی را برآورده می کند