به علت فقر مالی و اعتیاد پدرم مادرم از او جدا شده بود و برای بار دوم ازدواج کرده بود و برای خودش زندگی جدیدی ساخته بود که من در آن جایی نداشتم و شرایط زندگیم بر آن دو اهمیتی نداشت به علت شرایط و مشکلات مالی و عدم رسیدگی خانواده مجبور به ازدواج در سن پایین شدم .
نامزدم مواد فروش بود با وجود اینکه مادرم از این مسئله مطلع بود اما برای باز کردن من از سر خودش ، با ازدواج ما مشکلی نداشت و مانع این اتفاق نشد . یک روز با نامزدم به خانه یکی از دوستانش رفتیم، ناگهان دیدم آنها در خانه نیستند تماس گرفتم به من گفتند برای خرید به بیرون رفته اند .
خودم را مشغول کردم تا زمان برایم بگذرد که دیدم صدا می آید به پشت پنجره رفتم ، دیدم چند نفر می خواهند به زور وارد خانه بشوند با نامزدم تماس گرفتم و به او ماجرا را گفتم او که مضطرب شده بود گفت آنها مامور هستند و در خانه مواد هست آن را به توالت بریز ، بدونه اینکه زمانی برای انجام کاری داشته باشم ماموران داخل خانه آمده بودند و با وجود اینکه من اصلا در جریان این موضوع نبودم من را با 65 گرم هروئین دستگیر کردند چون نامزدم و دوستش در آن زمان فرار کرده بودند و مواد را در دستان من گرفته بودند مرا تحویل کانون دادند و به جرم نکرده دستگیر شدم . آن دو را بعد از سه ماه دستگیر کردند و به جرم خود اعتراف کردنند اما تا آن زمان من در کانون روزهای بسیار تلخی ر اتجربه کردم ."
آن روزها که بیشتر فرصت فکرکردن به گذشته را داشتم بیشتر حسرت نداشتن خانواده و ترک تحصیل را می خوردم چرا که دانش آموز موفقی بودم و فقط به دلیل شرایط نامناسب روحی و خانوادگی ترک تحصیل کرده بودم که برای پدر و مادرم هم اهمیت چندانی نداشت . اگر درس میخواندم شاید مجبور به این ازدواج نمی شدم و آینده بهتری را برای خودم می ساختم کاش مادرم جلوی این ازداوج را می گرفت و هزاران کاش دیگر..
داستان شادی داستان یکی از هزاران دختر این سرزمین است که به دلیل فقر مالی و فرهنگی و عدم داشتن کانون خانواده مجبور به ترک تحصیل می شوند در شرایط سختی قرار می گیرند ..
به نکات زیر توجه داشته باشید
- حداکثر در یک بند نظر خود را وارد کنید و از عبارات طولانی پرهیز کنید.
- نظر شما بعد از تایید مدیریت در صفحه قابل مشاهده است.