همه چیز از یک لقمه کباب شروع شد
همه چیز از یک لقمه کباب شروع شد
داستان موفقیت ۱۴۰۱/۰۳/۰۹

از کودکی زندگی فقیرانه ای با مادرش داشت. روزی مادری را می بیند که به اجبار پسر بچه اش را از جلوی در کبابی به سمت خود می کشاند و وعده کباب داغ در روزهای آینده را به او می دهد. فقر خودش را از یاد برد. همانجا نذر کرد اگر صاحب مکنتی شود، از فرزندان بی سرپرست نگهداری کند.

سالها گذشت و با تلاش فراوان اولین مترجم کتابهای رسمی کلاسیک و صاحب انتشارات مظفری شد و توانست رتبه و مقام بالایی بدست بیاورد. اما نذرش را از یاد برده بود. تا اینکه بر سر راهش پسری خسته و رنجور را دید که از شدت گرسنگی کنار خیابان افتاده است. به یاد نذری که کرده بود افتاد و او را به خانه برد.

برچسب هـا

زندگی فقیرانه کباب داغ نذر