دوستان خوبم امروز دلم می خواد براتون از لحظات پیام امیدی بگم ، از لحظاتی که شاید بارها برای همه ما اتفاق افتاده اما شاید هیچ وقت این شکلی با کسی تقسیم نشده می خواهم بخشی از دفتر خاطرات فعالیت های داوطلبانه ام را در پیام امید بگم امیدوارم که از خواندن آن لذت ببرید...
امروز 21 فروردین ماه سال 1389 خورشیدی بود و من دومین 21 فروردین ماهی بود که در کنار پیام امید و پیام امیدی ها دلم لرزید. می خوام یک نگاه مهیج از 21 فروردین ماه 1388 به 21 فروردین ماه 1389 بندازم ، چشاتونو ببندین و بهش فکر کنین ...
کار داوطلبانه پیام امید خاطرات خیریه خاطرات کار داوطلبانه
دوستان خوبم امروز دلم می خواد براتون از لحظات پیام امیدی بگم ، از لحظاتی که شاید بارها برای همه ما اتفاق افتاده اما شاید هیچ وقت این شکلی با کسی تقسیم نشده می خواهم بخشی از دفتر خاطرات فعالیت های داوطلبانه ام را در پیام امید بگم امیدوارم که از خواندن آن لذت ببرید...
امروز 21 فروردین ماه سال 1389 خورشیدی بود و من دومین 21 فروردین ماهی بود که در کنار پیام امید و پیام امیدی ها دلم لرزید...
می خوام یک نگاه مهیج از 21 فروردین ماه 1388 به 21 فروردین ماه 1389 بندازم ، چشاتونو ببندین و بهش فکر کنین ...
20 فروردین ماه 1388 ، پنجشنبه : از صبح دوباره به همه خانواده ها زنگ می زنیم ...مبادا یک جای کار بلنگه و یکی شون نیاد ... مبادا فردا بازم تعداد خانواده ها کم باشه ... مبادا کلاس خسته کننده باشه ... مبادا اونی که راهش دوره گم بشه ... نکنه شماره دفتر و گم کنن ... مبادا موقع اومدن ایستگاه مترو رو اشتباه پیاده بشن ... نکنه فردا تعداد بچه های کوچیک انقدر زیاد بشه که بالا جا نشن ... نکنه پسر های بزرگشون زیاد بیان .... اگه پسراشون زیاد بودن دخترای خودمون باید حواس جمع تر باشن ... چاره ای نیست کلاس زبان دخترا تو حیات برگزار می شه... کی باید تخت دکتر رو با خودش بیاره ... توی اتاق مالی همه چیزو برای دکتر آماده می کنیم اما اگه تخت جا نشه ... اگر بارون بیاد چطور کلاس رو تو حیاط برگزار کنیم ... موکت اتفاق خوبی بود حالا خانوما می تونن بعد کلاس رو زمین بشینن و پاهاشونو دراز کنن ... نکنه تعداد خیلی زیاد بشه جا نشن...ساندویچ ها رو کی تحویل می گیره... شیرینی رو کی میگیره و اگه ... اگه ... اگه.....
20 فروردین ماه رو به اتمام بود و همه با خستگی آخرین صندلی ها رو چیدیم و نگران از هم خداحافظی کردیم ...
تازه وارد دقایق اول 21 فروردین ماه شده بودیم بارون می یومد از همون دقایق اول 21 فروردین ماه، به هم قول می دادیم که فردا همه چیز خوب خواهد بود و در نهایت 21 فروردین ماه 1388 با همه ترس ها با همه کاستی ها و ... به بهترین شکل اتفاق افتاد ...
از 21 فروردین ماه 1388 تا به امروز این کلاس ها نتایج زیادی داشته ، چیزایی که به سختی بهش رسیدیم اما حتی پارسال بهش فکر هم نمی کردیم ...
پارسال مطمئن بودیم که خانم ها روبالشی خواهند دوخت اما فکرش هم دور از ذهن بود که رو بالشی ها ، روتختی ها ، ست کامل وسایل آشپزخونه و ... با یک بسته بندی و با لگوی پیام امید توی بازار برای خودش دنبال رقیب بگرده ، اما الان خانم ها روز های سه شنبه از صبح زود از راه های خیلی دور با کیسه های پر از کار دم در موسسه با لبخند منتظر ما هستن ، با خنده و سر بالا کیسه های کارهاشون رو روی میز می ذارن ، با افتخار از سفارش های کاریشون برای هم حرف می زنن و ....
پارسال بارها با خودمون به این نتیجه رسیدیم که شاید کار غذایی کردن از عهده خانم ها خارج و ما هم نمی تونیم هیچ جوری توی حیطه تخصصیش وارد بشیم اما الان خانم ها روز های چهارشنبه و جمعه با اشتیاق توی آشپزخونه ظرف می شورن ، پیاز خورد می کنن و همین جور که از سوزش چشاشون دارن اشک می ریزن نوبتی غذای جدیدی رو که یاد گرفتن هم می زنن و سفره رو برای ناهار آماده می کنن ، در یخچال رو باز میکنن و یکی از شیشه های ترشی رو که خودشون درست کردن روی میز می ذارن و همه دور یک میز ساندویچی رو می خورن که خودشون با هم درست کردن...
پارسال بارها و بارها گفتیم خانم ها کار ظریف رو نمی تونن انجام بدن ، نمی تونن با کار دستی درآمد کسب کنن ، اما الان روز های دو شنبه خانم ها با جدیت دور یک میز جمع می شن و کارهای دستی شون رو تکمیل می کنن، به هر کدوم از دوستان پیام امیدی که نگاه می کنی یکی از همین کار دستی های ظریف رو می تونی همراهشون ببینی ...
21 فروردین ماه 1388 شاید روزی بود که دل همه ما پیام امیدی ها لرزید دیدن این همه خانواده توی دفتر پیام امید یک آرزو بود که جامه عمل پوشید ، امسال پیام امید دیگه نمی لرزه بلکه آدمای زیادی به ما ملحق شدن تا با هم لرزش دل خیلی ها رو آروم کنیم ...
پیام امید امروز جایی واستاده که پارسال هیچ کدوم از ما این جا رو حتی بهش فکر هم نمی کرد اما الان بهش با غرور و افتخار نگاه می کنه...
بچه ها 21 فروردین 1388 یکی از تاریخی ترین روزهای پیام امید بود ...
شاید باور کردنش عجیب باشه اما امروز بعد از گذشت یک سال 21 فروردین ماه 1389 باز هم پیام امید یکی از روز های تاریخیش رو تجربه کرد ...
امروز پیام امید بزرگترین پیام امیدش رو به دل کوچولوی پسر 7 ساله اش داد ...
امروز چراغ دفتر پیام امید روشن بود که پسر کوچولوی 7 ساله پیام امید اولین شمع تولد تمام زندگی اش رو فوت کنه ...
مهدی بزرگ مرد کوچولوی پیام امید هر چند که دستای کوچولوش توی دستکش نمی تونن دستات رو محکم بفشارن اما با اون دل گندش و قلب بزرگش چنان دلت رو شاد می کنه که ساعت ها به یک لبخند ازش خرسندی...
مهدی امروز بدون اینکه بدونه توی خونه خودش شادی قسمت می کرد و شیرین ترین لبخندش رو بی منت با همه تقسیم کرد ...
پیام امید امروز لیاقت داشتن این لبخند رو داشت ...
خدایا اگر امروز پیام امید برای بار دوم 21 فروردینی رو تجربه کرد که تا ابد در یاد پیام امید جاودانه است فقط و فقط برای اینکه ... براستی خدا دوست ماست ... خدایا بارها و صدها بار شکر...
دوستای خوبم لحظاتی که گاهی از کنارشون ساده رد می شیم گاهی انقدر بزرگن که شاید باور کردنش خیلی سخت باشه اما اینها همه چیز هایی هستن که سال 21 فروردین ماه 1390 می تونه دل تک تک ماها رو بلرزونه...
نویسنده: دوست شما آینور پیروی
با عضویت در خبرنامه پیـام امیـد از طریق ایمیل یا موبایل می توانید از برگزاری کمپین های کمک رسانی و رویدادها ما با خبر شوید
وب سایت پیام امید چارچوبی را برای جمع آوری کمک های مردمی و اعطای آن به نیازمندان فراهم می آورد. با پیام امید خیرین کمک های خود را به دست نیازمندان واقعی می رسانند. کمک های کوچک شما در کنار پیام امید نیازهای بزرگی را برآورده می کند